اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)

كوچه های مدینه و بوی
زخمهای تنی كه می آید
چشم های سپید یعقوب و
بوی پیراهنی كه می آید

مرد سجاده ای كه درك نكرد
هیچ كس آیه ی مقامش را
در هیاهوی شهر كوفه نداد
هیچ كس پاسخ سلامش را

تا عزاداریش شروع شود
دیدن شیرخواره ای كافی ست
تا صدایش به گوش ما برسد
دیدن گوشواره ای كافی ست

وقت افطار كردنش هر شب
تا كه چشمش به آب می افتاد
تشنگی ضریح لب هایش
یاد طفل رباب می افتاد

من نمی دانم این كه خاكستر
چه به روز سر امام آورد
زیر زنجیر پیكر زردش
معجزه بود اگر دوام آورد

گیرم از دست كوفه راحت شد
سنگ طفلان شام را چه كند؟
گیرم از دست كوچه سنگ نخورد
مردم پشت بام را چه كند؟

تا كه این مرد قافله زنده ست
حرفی از طفل كاروان نزنید
پیش این مرد گریه، جانِ حسین
حرفی از چوب خیزران نزنید

علی اكبر لطیفیان

********************


در تشنگی سراب به دردی نمی خورد
تنها خیال آب به دردی نمی خورد
حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری
این جام بی شراب به دردی نمی خورد
باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد
در سایه، آفتاب، به دردی نمی خورد
از این به بعد مَعْطلِ این دل نمی شوم
این خانه ی خراب به دردی نمی خورد
از منظر نگاه شما جلوه دیدنی ست
عکس بدون قاب به دردی نمی خورد
جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر
چشمه بدون آب به دردی نمی خورد

چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند
گریه مرا کنار تو با ابرو کند


ما را به جز هوای شما پر نمی دهند
ما را به جز برای شما سر نمی دهند
بال وَبالْ مانع اوج است پس اگر...
...بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند
گاهی کنار دلبریت جبر لازم است
دل را به اختیار به دلبر نمی دهند
جبریل هم به قبّه ی تو ره نیافته
معراج را به غیر پیمبر نمی دهند
آن جا که میل یار اسیری عاشق است
در بند می روند ولی سر نمی دهند
ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای
جز خاندان فاطمه دختر نمی دهند

تا زنده ایم ترک ولایت نمی کنیم
با غیر آل فاطمه وصلت نمی کنیم


هر دیده ای به دیده ی گریان نمی رسد
فصل خزان به فصل بهاران نمی رسد
در بین گریه حاصل ما رشد می کند
باران بدون سیل به پایان نمی رسد
یک جا اگر تمامی خلقت گدا شود
نقصی به آستان کریمان نمی رسد
روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم
عیب از کریم نیست که مهمان نمی رسد
با دوری از صحیفه سجادیه قسم
علامه هم به معنی قرآن نمی رسد
بفرست سمت دشت غلام سیاه را
یک چند وقتی است که باران نمی رسد
کیسه به دوشی تو اگر کار هر شب است
این پینه های شانه به درمان نمی رسد

ما مستمند کیسه ی خیراتی توایم
ذاتاً فقیر آن کرم ذاتی توایم


آقای من! حریم تو از عرش برتر است
با این که خاکی است بهشت معطر است
عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست
حیف از حریم تو که بدون کبوتر است
فرصت غنیمت است ابوحمزه ای بخوان
امشب برای پاکی این قوم بهتر است
با تربت حسین به «تسبیح» می رسیم
این تربت حسین عجب بنده پرور است
اول فدایی قدمت مادر تو بود
پس مادرت به تو ز همه با وفاتر است

تو یادگار فاطمه بودی برای او
حالا که شد فدای تو عالم فدای او


یعقوب کربلا! چه قدر گریه می کنی
از صبح زود تا به سحر گریه می کنی
یعقوب را که غصه ی یوسف شکست و تو
داری برای چند نفر گریه می کنی
وقتی که چشم هات می افتد به معجری
حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی
این طفل را به جان خودت آب داده اند
دیگر چرا میان گذر گریه می کنی
از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند
داری به «قتل صبر» پدر گریه می کنی
چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده
یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی؟!

با دیدن اسیر کجا می رود دلت؟!
با دیدن فقیر کجا می رود دلت؟!


علی اکبر لطیفیان

********************

من همان یا کریم دام شما
جبرئیل قدیم بام شما
صبح روز نخست خواندمتان
چقدر آشناست نام شما
صبح روز ازل حوالی نور
سجده کردیم بر کدامِ شما؟
من حلالم بود حلال شما
من حرامم بود حرام شما
چهارده قرن دست هیچ کسی
دل ندادم به احترام شما

به شما ساحل کرم گفتند
و به ما سائل حرم گفتند


پر من بال و بال من پر شد
پر و بالی زدم کبوتر شد
به نفس های حضرت زهرا
حالمان خوب بود و بهتر شد
سحر پنجم عبادت بود
کوچه های خدا منوّر شد
مردی از سمت ابرهای دعا
آمد و خشکی دلم تر شد
آمد و با خودش کتاب آورد
او امام آمد و پیمبر شد

مردی از سمت آفتاب آمد
با مفاتیح مستجاب آمد


آمده تا مرا تکان بدهد
چشم گریان به این و آن بدهد
آمده روی پشت بام سحر
با صدای خدا اذان بدهد
آمده بشكند قفس ها را
بال ما را به آسمان بدهد
با خودش نور مصحف آورده
تا خدا را به ما نشان بدهد
به نگاهش دخیل می بندیم
تا مناجات یادمان بدهد

ای مسیح! ای مسیر سبز نجات!
بر مناجات کردنت صلوات


ای مناجات ای نسیم دعا
راه نزدیک ما به سمت خدا
ای که دریا کنار تو قطره
قطره با التفات تو دریا
نذر سجاده ی شبانه ی توست
چارمین رکعت نوافل ما
ای امام علیّ دوم من
ای امام چهارم دنیا
مرد شب زنده دار سجاده
مرد محراب، التماس دعا

از تو بوی نماز می آید
بوی راز و نیاز می آید


مادر تو نگین حجب و حیاست
شرف الشمس سیدالشهداست
مایه ی آبروی ایران است
افتخار همیشه ام به شماست
از تو و مادر تو این دل ما
عاشق خانواده ی زهراست
یک سفر پیش ما نمی آیی؟
وطن مادری تو این جاست
تو عجم زاده ای تو فامیلی
پس حرم سازی ات به گردن ماست

تو در این سرزمین گل کاری
به خدا حق آب و گل داری


آفتابی که حق کشیده تویی
جلوه ای که کسی ندیده تویی
با ظرافت، خدای عزّوجل
بی نظیری که آفریده تویی
آن که با کَفّه ی تولایش
پای میزانمان کشیده تویی
شب اسیر هزار رکعت تو
به خدایم قسم پدیده تویی
نخل های بلند نخلستان
بارش رحمتی که دیده تویی

با دعای غلام تو دارد
آسمان مدینه می بارد


بی تو سجاده ای اگر هم بود
فرش رسوایی دو عالم بود
بی تو یا حرفی از بهشت نبود
یا اگر بود هم جهنم بود
خطبه های گلوی زخمی تو
انعكاس غروب ماتم بود
تو اگر خطبه ای نمی خواندی
خانه هامان بدون پرچم بود
تو اگر روضه ای نمی خواندی
سال ما سال بی محرّم بود

از تو داریم فصل ماتم را
ده شب گریه ی محرم را


احترام تو را سلام نبود
حق تو كوچه های شام نبود
حق آیینه ها شكستن نیست
گیرم این آینه امام نبود
هیچ جایی برای حال شما
بدتر از مجلس حرام نبود
گریه كردی صدا زدی «ای كاش...
هیچ سنگی به روی بام نبود
كاش مادر مرا نمی زایید
من امامم، خرابه جام نبود»

حرفِ ویرانه در میان آمد
دختر شاه، یادمان آمد


علی اکبر لطیفیان

********************

درد بسیار، مداوا گریه
 ارث جامانده زهرا گریه
 روزها ناله و شب ها گریه
 آب می خورد، ولی با گریه

 گریه بر آب وضویش می ریخت
 خون دل بر سر و رویش می ریخت


 گریه بر شاه شهیدان خوب است
 گریه بر کشته ی عریان خوب است
 گریه بر دامن طفلان خوب است
 گریه بر آن لب و دندان خوب است

 خواسته هر سحرش گریه کند
 در فراق پدرش گریه کند


 گریه بر ناله آن مادرها
 گریه بر گریه آن دخترها
 گریه بر غارت انگشترها
 گریه بر وا شدن معجرها

 رنگ مهتاب، زمینش می  زد
 دیدن آب، زمینش می زد


 گریه بر ناقه نشسته سخت است
 گریه با پیکر خسته سخت است
 گریه با بال شکسته سخت است
 گریه با گردن بسته سخت است

 گریه خوب است که هر شب باشد
 گریه بر چادر زینب باشد


 آن که را هست پیاده نکشید
 تشنه را بر لب باده نکشید
 طفل را این همه ساده نکشید
 ذبح را آب نداده........

 هیچ کس آب به گودال نبرد
 پدرم ذبح شد و آب نخورد


 آمد و دید تنی افتاده
 کشته بی کفنی افتاده
 شه بی پیرهنی افتاده
 پاره پاره بدنی افتاده

 همه پروانه و شمعش کردند
 بوریا آمد و جمعش کردند


 آمد و دید کنارش پر نیست
 بدن افتاده ولیکن، سر نیست
 چند انگشت، و انگشتر نیست
 این حسین است ولی دیگر نیست

 بس که با نیزه قلیلش کردند
 ذبح کردند قتیلش کردند


 علی اکبر لطیفیان



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت امام سجاد (علیه السلام)
[ 28 / 8 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]